من مصدرم ،تنها که معنائی ندارم
تو واژههایم ، بی تودنیائی ندارم
عشقِ من و دور از منی ،تنها غمینم
بی عشق روی تـو که رویائی ندارم
امروز دستم را بگیرو یادِ من باش
هر روزِ من دیروز ، فردائی ندارم
من رودم و جاری به صحرای کویرم
در حسرتت رویای دریائی ندارم
رفتن فقط در جستجویت لطف دارد
بی توبرای رفتنم پـائی ندارم
در آرزوی تنگ آغوشت گرفتـار
من عاشق و در عشق پروائی ندارم
آهای امید جاریِ در لحظههایم
من در نبود تو تماشـائی ندارم